پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

تعطیلات عید و نقشه های مامان و بابا که نقش بر آب شدند

پینار جان امسال چند روز مونده به عید من و مامانت تصمیم گرفتیم بریم سفر آخه چند ماه اخیر واقعا از درس و کار خسته شده بودیم و احساس می کردیم شدیدا به یه مسافرت برای آرامش نیاز مندیم اولش بین کیش و کرمان (شهر دوست دانشگاهی مامان جون رویا خانم ) مردد بودیم و بیشتر متمایل به کرمان  سپس بررسی کردیم و دیدیم کلی کار عقب افتاده داریم مثلا من از مهر امسال تا حالا وقت چندانی برای پروژه دکترای خودم نذاشتم و مامانت هم کلی پروژه و درس و ... داشت تازشم خونه تکونی هم نکرده بودیم چند روز نزدیک به عید به خونه تکونی گذشت که تقریبا تا لحظه عید ادامه داشت بعد ما توقعمون را آوردیم پایین و گفتیم بریم مسافرت های یک روزه به جلفا و کندوان...
10 فروردين 1393

ماه بیست سوم و چهارشنبه سوری

پینارم این روزها به شدت درگیر خانه تکانی بودم و متاسفانه کلاسهای دانشگاه هم تا 27 ام ادامه داشت و کلی کار رو سرم ریخته. نا گفته نماند تو امر خانه تکانی بسیار داره بهت خوش میگذره و هر کاری دلت میخواد انجام میدی. پینار جونم رفته رفته فهمیده تر و خانوم تر میشی و کلی کارهای شیرین و بامزه انجام میدی.کم میمونه قورتت بدم فندق من. چهارشنبه آخر سال کلی با اداهای شیرینت داشتی توضیح میدادی که مرم اتیش روش کردن و ازش میپرن و صدای ترقه رو توضیح میدادی. اینم عکس وسایلی که مامان جون و بابا جون مثل هر سال زحمت کشیدن و برای چهارشنبه آخر سال برامون آوردن. دستشون درد نکنه.   ...
28 اسفند 1392

ماه بیست و دوم

پینااااااااااااااااار اونقدر شیطون شدی که نگوووووووووووووووووو و نپرس وقت ندارم دیگه وبلاگتم آپ کنم. همش یا داری حرف میزنی یا داری یه شیطونی اساسی میکنی. کارهات خطرناکتر شدن و بسیار هم لجباز شدی .دیگه نمیدونم چکار کنم از فاصله یک سانتی متریت نمیتونم تکون بخورم.  
21 بهمن 1392
1